دزدیدن آدمرباها تنها کاری بود که از دست ما برمیآمد.
ما یک خانوادهی چهار نفرهی اجتماعی بودیم و بههمین راحتی اجازه نمیدادیم کسی به ما آسیب اجتماعی بزند. در طول یک شب تا صبح اتفاقات هیجانانگیزی برای ما افتاد که برای خیلیها در طول یک عمر هم نمیافتد.