داستان از جایی رقم میخورد که یکی از آنها عاشق میشود. به سبب این عشق رابطهی آنها شکرآب میشود. آنها به یکدیگر تهمت میزنند و همدیگر را قضاوت میکنند. عادل بخاطر تهمتی که داریوش به او میزند به زندان میرود. از نگاه او علت تمام بدبختیهایی داریوش است. از طرفی داریوش هم آبرویش رفته، در صورتی که مرتکب هیچ خطایی نشده است. او نمیتواند در محل سرش را بالا بگیرد، زیرا همه به چشم یک گناهکار به او نگاه میکنند. اکنون عادل تصمیم دارد داریوش را بخاطر دشمنیهایش مجازات کند.