مشتری ثابت بساط کتابفروشی پیر که خود روزگار عجیبی پشتسر گذاشته است. رفتهرفته فاصلهی بینِ راوی و دوستش زیاد میشود. فرهاد چپگرایی تندروست، در جلسات بحث و تئوری یک سروگردن از همه بالاتر است و درعینحال پای عشق نیز به میان آمده است. عشقی که راوی را گرم و پرشور کرده اما همین اتفاق او را از فرهاد دور میکند و قصهای رقم میخورد که مخاطب را میبَرَد به تکههای روزگاری که شور و عشق نمیتوانست با هم یک جا قرار بگیرد...