رایلی سیجر بهترین نویسنده از نگاه واشنگتنپست، بوستون گلوب، یو اس ای تودِی، اُپرا و ... این بار با داستانی دلهرهآور باز گشته است؛ «تنها بازمانده».
پرستاری جوان برای مراقبت از زنی استخدام میشود؛ زنی که چند دهه قبل متهم به قتل وحشتناکی شده، لنورا هوپ. او در هفدهسالگی خواهرش را با طناب به دار میکشد، ماجرایی که حالا به شعری در مدرسه تبدیل شده است؛ بعد از مرگ تمام خانوادهی هوپ در یک شب، تمامی مردم سواحل مِین در بهت فرو رفتند.
درحالیکه بیشتر مردم لنورا هوپ هفدهساله را مقصر میدانستند، پلیس هیچوقت نتوانست این را ثابت کند. علاوهبراین او همیشه این قتلها را انکار میکرد و دیگر پای خود را از آن عمارت بزرگی که لب صخرهها بود و قتلها در آن رخ داد، بیرون نگذاشت.
و حالا سال 1983 است. کیت مک دیر که یک پرستار خانگی است پا به عمارت هوپ میگذارد تا بعد از فرار پرستار قبلی و نوشتن چند جملهی عجیب با ماشین تحریر، از لنورا مراقبت کند. یک شب لنورا از آن ماشین تحریر استفاده میکند تا پیشنهاد وسوسهکنندهای بدهد: میخوام همهچی رو بهت بگم. کار من نبود.
کیت به او کمک میکند تا در مورد قتل خانواده هوپ بنویسد. انگار چیزی فراتر از آنچه همه میدانند وجود دارد. وقتی جزئیاتی در مورد آن ماجرا فاش میشود، کیت کمکم شک میکند که شاید لنورا تمام حقیقت را نمیگوید و این زن میتواند خطرناکتر از این حرفها باشد.