ساراماگو در رمان بینایی، تمام آدمهایی که از بیماری کوری رهایی یافتهاند به یک شناخت عمیق نسبت به موجودیت خود و نقششان در اجتماع رسیده اند. به خاطر همین هم آنها کوری سفید خود را به برگه های رای می دهند و در انتخابات برگههای رای را سفید تحویل میدهند.
داستان از یک روز بارانی در یک حوزهٔ اخذ رأی شروع میشود. بعدازظهر است و هنوز هیچکس برای دادن رأی به حوزه نیامدهاست. مسئولین حوزه با نگرانی افراد خانوادهٔ خود را به حوزه فرامیخوانند، اما گویا کسی قصد رأی دادن ندارد؛ اما بهناگاه حوزه شلوغ میشود. مردم، مصمم و شتابان، به حوزهٔ رأیگیری میآیند و رأی خود را به صندوق میریزند. فردای آن روز شمارش آرا آغاز میگردد. نتیجه باورنکردنی است: بیشتر مردم رأی سفید به داخل صندوق ریختهاند و احزاب تنها مقدار کمی از آرا را ازآنِ خود کردهاند.
رئیسجمهور و دولت، انتخابات را باطل اعلام میکنند و دوباره فراخوان برای انتخابات مجدد میدهند. رئیسجمهور در تلویزیون ظاهر میشود و از مردم میخواهد سرنوشت خود را با رأی دادن رقم بزنند. انتخابات مجدد برگزار میشود، ولی این بار نتیجه بدتر است. تعداد رأیهای باطلهٔ سفید افزایش مییابد. دولت کمیتهٔ بررسی تشکیل میدهد. گروههای تفتیش عقاید بهکار میافتند. در خیابانها، جلو افراد را میگیرند و میپرسند: به چه کسی رأی دادهای؟
مردم مقاومت میکنند. دولت، حرکتهای تفتیشی را افزایش میدهد، ولی به نتیجه نمیرسد. دولت شهر را رها میکند و با تمامی افراد وابسته به دولت شبانه از شهر میگریزند و راههای خروج از شهر را میبندند و از طریق رادیو سعی در برهمزدن امنیت و آرامش شهر میکنند، اما اهالی، آرامش شهر را کنترل میکنند. وزیر کشور، که خود سودای ریاستجمهوری را در سر دارد، شروع به خرابکاری در شهر مینماید. در شهر بمب منفجر میکنند و تقصیرات را به گردن آشوبطلبان میاندازند. شهردار شهر در کنار مردم میمانَد و به حفظ آرامش شهر کمک میکند. افراد دولت بهمرور از بدنهٔ آن جدا میشوند و به صف ناراضیان میپیوندند.
دروازههای شهر کاملاً بسته شده و اهالی در واقع در شهر زندانیاند. کمیتههای اطلاعاتی به بررسی اتفاقات شهر میپردازند و با کمک جاسوسان و فردی که در داستان کوری، اول از همه نابینا شدهبود، منشأ ناآرامیها را زنی مییابند؛ زن یک چشمپزشک که در دورهٔ کوری، ناقل نابینایی در آسایشگاه بودهاست.
دولت شروع به تشویش اذهان میکند. زنِ دکتر را، که در واقع در دورهٔ کوری مخبر شهر بوده، عامل ناآرامی و آشوب قلمداد مینماید. در پایان، نیروهای امنیتی برای دستگیری دکتر به منزل آنها میروند. آنها دکتر را دستگیر میکنند. همسرش به اتاق میرود و شروع به گریستن میکند. همسر پزشک برای دیدن منظره به کنار پنجره میرود و در این حین، گلولهای سینهٔ او را میدرد و شلیک دیگر، زن دکتر را به زمین میاندازد.