... سه شب پیش از هر چیزی که از آن پس «انقلاب» نام میگرفت، امیلیا لیست نامهای مهمانان عروسیاش را به دفتر پدرش آورد. پدرش از او خواست که سبد کاغذهای باطله را در بخاری خالی و همه را به خاکستر تبدیل کند. یک صفحه آراسته به اعلامهای دستنویس، چسبیده به ته سبد باقی ماند. امیلیا موقع کندن آن، نخستین سطرهایش را خواند: «بدون شمشیر و صلیب از آرژانتین چه چیز میتواند باقی بماند؟ چه کسی جرات خواهد کرد که با محروم کردن اصل ملی از یکی از این دو ستون، به اخلاف بپوندد؟» امیلیا وقتی با سبد برگشت، ورقهی نجاتیافته از شعلهها را به او داد. از متن کتاب