Close
(0) سبد خرید شما
شما هیچ موردی در سبد خرید خود ندارید
دسته بندی ها
    Filters
    امکانات
    جستجو
    نویسنده: ناپلئون هیل

    کتاب آرزوها ثروت نمی آفرینند

    3٬699٬000 ریال
    ناپلئون هیل در این کتاب‌ یکی از اصول موفقیت را که برای اولین‌بار از اندرو کارنگی در حین مصاحبه با او در سال 1908 یاد گرفته بود توضیح می‌دهد.
    شابک: 9786222209049
    وضعیت موجودی: موجود
    تاریخ تحویل: 3 تا 5 روز

    ناپلئون هیل هفده کتابچه در سال 1941 نوشت. او در هریک از این کتاب‌ها یکی از اصول موفقیت را که برای اولین‌بار از اندرو کارنگی در حین مصاحبه با او در سال 1908 یاد گرفته بود توضیح می‌دهد. ناپلئون در آن زمان گزارشگری جوان بود که مقرر شده بود با آقای کارنگی مصاحبه‌ای انجام دهد و آقای کارنگی آن‌قدر تحت‌تأثیر او قرار گرفت که به او مأموریت داد تا تحقیق کند و یک فلسفۀ موفقیت فردی را بنویسد. ناپلئون بیست سال بعدی کارش را با مردان موفق ملاقات کرد و آنچه را که یاد گرفت در کتاب قانون موفقیت در سال 1928 نوشت. او در سال 1937 یک نسخۀ فشرده و خلاصه در این باب با عنوان بیندیشید و ثروتمند شوید نوشت.

    در سال 1941 کتابچه‌هایش با عنوان دینامیت ذهنی منتشر شدند که عنوانی بود که اندرو کارنگی برای توصیف اصول هفدهم موفقیت از آن استفاده کرده بود. هر کتابچه حاوی گلچینی از مصاحبۀ ناپلئون با آقای کارنگی است و تحلیل اصولی که توسط او انجام گرفته است. طی ماه‌های انتشار آن‌ها ایالات متحده وارد جنگ جهانی دوم شد و این کتابچه‌ها توسط یک ملت با مشغولیت ذهنی قابل‌درک کنار گذاشته شد. در حال حاضر مؤسسۀ ناپلئون هیل آن‌ها را از آرشیوهایش خارج و برای نسل جدیدی از خوانندگان منتشر کرده است.

    مؤسسه، در این کتاب سه کتابچة دکتر هیل را گردآوری کرده است که توضیح می‌دهد چطور عملکردها می‌توانند برای به‌دست آوردن اهداف مورد استفاده قرار گیرند؛ وقتی یک هدف اصلی مشخص انتخاب شده و برنامه‌ای برای رسیدن به آن در نظر گرفته شده باشد. درنتیجه این سه فصل زمانی شروع می‌‌شود که فرایند فکری به‌طور موقتی به نتیجه رسیده باشد. همان‌طور که ناپلئون در فصل سوم بیان می‌‌کند: «کارتان را برنامه‌‌ریزی کنید و برای برنامه‌‌تان کار کنید». این کتاب بعد از اینکه برنامه اجرا شده باشد شروع می‌شود و روی این مطلب تأکید می‌‌کند که چطور روی این برنامه کار کنید.

    در فصل اول، «ایمان و باور کاربردی»، ناپلئون کارش را با بخش مصاحبه‌‌اش در سال 1908 با اندرو کارنگی شروع می‌‌کند و روی این اصل تأکید می‌‌کند. آقای کارنگی به ناپلئون جوان می‌‌گوید که او برای انجام کار بیست‌سالۀ آماده‌سازی یک فلسفة موفقیت به باور کاربردی نیاز دارد. او تفاوت بین باور کور، باور غیرفعال و باور فعال را توضیح می‌‌دهد. آقای کارنگی قابلیت‌‌های ذهن را تقریباً به‌ شیوه‌‌ای شعرگونه شناسایی می‌‌کند. سپس برای ناپلئون توضیح می‌‌دهد که این قابلیت‌‌ها به‌دست نمی‌آید تا زمانی که ترس‌‌ها و تقلیدهای خودتحمیلی جایشان را به باور کاربردی بدهند. برای ایجاد چنین باور و ایمانی، عمل، پافشاری و تکرار لازم است و زمانی که این باور به‌وجود بیاید برای به‌دست گرفتن کنترل و رسیدن به اهداف برنامه، بینش و درک نامحدودی را به شما ارائه می‌دهد.

    دکتر ناپلئون هیل بعد از شرح جزئیات مصاحبه‌‌اش با آقای کارنگی دو داستان شخصی را ارائه می‌‌دهد که نشان می‌‌دهد چطور از باور کاربردی برای رسیدن به موفقیت استفاده کرده است. اولین داستانی که تعریف می‌‌کند این است که زمانی که بانک‌‌ها طی رکود بزرگ ورشکست شدند او تمام پولش را از دست می‌‌دهد. اما متوجه شد که عملکرد طبیعت و بینش بی‌کران مهم‌تر از پول بودند و این کشف در او این باور کاربردی را ایجاد کرد که به آن نیاز داشت: پشتکار داشتن. دومین داستانی که تعریف می‌‌کند، یک داستان شگفت‌انگیز از پسرش بلر است که بدون گوش به دنیا آمده بود. کسی که سپاسگزار باور کاربردی ناپلئون بود که بدون داشتن گوش فیزیکی برای شنیدن، توانایی شنیدن را به‌دست آورده بود.

    سپس دکتر هیل دربارۀ اهمیت نفس در رسیدن به موفقیت، گفت‌وگو و اشاره می‌کند که چطور این موضوع باید کنترل شود. همان‌طورکه آقای کارنگی گفته است، ترس و شک باید جایش را به باور به خود بدهد تا بتوان به آرزوها دست یافت. دکتر هیل مثال‌هایی از مردانی ارائه می‌دهد که نفس‌هایشان را کنترل کردند و مردانی که نفس‌هایشان را زنانشان کنترل کردند، اما در تمام موارد این کنترل برای موفقیتشان اساسی بوده است. دکتر هیل با بیان این مطلب که باور کاربردی قدرتمندترین قانون طبیعت است، چون به فرد اجازه می‌دهد تا همتای فیزیکی آرزویش را به‌دست آورد، به جمع‌بندی این مهم می‌پردازد.

    فصل دوم، «اشتیاق»، نیز با گزیده‌هایی از مصاحبۀ ناپلئون با اندرو کارنگی در سال 1908 شروع می‌شود. آقای کارنگی بیان می‌کند که اشتیاق برای پاک‌سازی ذهن از عوامل منفی لازم است تا اینکه اعتقاد و باور جایش را بگیرد. این یک ابزار امیدواری برای ایجاد باور و ایمان است و امید و باور و اشتیاق همه برای کسب موفقیت لازم و ضروری هستند. آقای کارنگی به‌طور مشروح بسیاری از موانع برای ایجاد و حفظ اشتیاق را توضیح می‌دهد، مثل ضعف سلامتی و استفاده از الکل یا مواد مخدر. او توضیح می‌دهد چطور تربیت و پرورش ناپلئون جوان در فقر، مزیتی معادل را همراه دارد، یعنی شور و اشتیاقی که نامادری ناپلئون در او ایجاد کرد و انگیزه‌‌اش برای تبدیل شدن به یک خبرنگار مجله شد.

    آقای کارنگی دربارۀ این موضوع صحبت می‌‌کند که چطور شور و اشتیاق همچنین فقدان آن مسری است و می‌‌تواند در سراسر یک کسب‌وکار مؤسسه یا خانواده توسعه یابد. این معادل یک نگرش ذهنی مثبت است، اما باید با انضباط شخصی کنترل شود، وگرنه ممکن است منحرف شود. هر اتحادیة فکر بکر باید اعضایی داشته باشد که مشتاق هستند و لااقل یک نفر که مشتاق نیست، برای برقراری تعادل و کنترل شور و اشتیاق لازم است.

    در این تحلیل نهایی، شور و اشتیاق، درست همانند باور و اعتقاد کاربردی، برای حرکت فراسوی مرحلۀ تفکر و عمل برای انجام برنامة اصلی شخص براساس یک هدف مهم مشخص لازم و ضروری است. دکتر هیل به‌دنبال ارائۀ مصاحبه‌‌اش با آقای کارنگی با دقت شرح می‌‌دهد که چه چیزی یاد گرفته است. او بیان می‌‌کند، «شور و اشتیاق»، «باور به عملکرد» و «عامل عملکرد فکر»، می‌‌تواند یک نگرش منفی را به یک نگرش مثبت تغییر دهد. او توضیح می‌‌دهد چطور یک ذهن متعادل و هماهنگ برای ایجاد شور و اشتیاق لازم است. او بسیاری از چیزهای مثبت را که شور و اشتیاق می‌‌تواند انجام دهد فهرست می‌کند و از همه مهم‌تر عواطف منفی را به عواطف مثبت تغییر می‌‌دهد و ذهن را برای ایجاد اعتقاد باور آماده می‌‌کند.

    دکتر هیل بر اهمیت یک سخنگوی کارآمد بودن تأکید دارد، چون گفت‌وگو و کلام روش مهمی است که شخص شور و اشتیاق را به نمایش می‌‌گذارد سپس به یک مصاحبۀ طولانی می‌‌پردازد که با توماس ادیسونِ مخترع، داشته است و نشان می‌‌دهد چطور شور و اشتیاق آقای ادیسون برای کارش او را به‌سوی کشف یک دستگاه سخنگو و لامپ الکتریکی سوق داده است. همچنین دکتر هیل فهرست مفیدی از مراحلی را فراهم می‌‌آورد که شخص برای ایجاد شور و اشتیاق به آن نیاز دارد. او این فصل را با گواهی امیدوارانه به آیندۀ امریکا و دنیا به پایان می‌‌رساند که برپایۀ این بخش اصلی باورش قرار دارد که شور و اشتیاق رواج پیدا می‌‌کند.

    فصل سوم، فصل عملکرد توسط مؤسس‌‌ها انتخاب شده و اصل دکتر هیل است که به «تلاش فردی سازمان‌یافته» اشاره می‌‌کند. این فصل نیز با گزیده‌‌هایی از مصاحبه با اندرو کارنگی شروع می‌شود. آقای کارنگی سی‌ویک ویژگی رهبری را توضیح می‌‌دهد و بر نیاز اقدام سریع تأکید دارد، نه تعلل و پشت گوش انداختن. تلاش فردی سازمان‌یافته به یک هدف، یک برنامه، یک عملکرد مداوم و پایدار نیاز دارد. یک تمایل و گرایش قدرتمند برای دستیابی مهم‌تر از یادگیری کتاب است. یک فرد برای موفقیت لازم نیست یک نابغه باشد. آقای کارنگی با گفتن این موضوع به ناپلئون این مصاحبه را به پایان می‌‌رساند که ناپلئون و جهان، هم ثروت مادی و هم درک معنوی را از نوشته‌های ناپلئون دربارة فلسفۀ دستاورد فردی، به‌دست خواهند آورد. ثروت و دارایی مادی به‌تنهایی مخرب شخصیت است و باید با رشد معنوی و روشنگری همراه باشد.

    دکتر هیل گزیده‌‌های این مصاحبه را با تحلیلی از تلاش فردی سازمان‌یافته دنبال می‌‌کند. فقط دو درصد افراد موفق می‌‌شوند و این امر به‌علت این است که یک یا چند مورد از چهل اشتباه انسان، دشمنان تلاش فردی سازمان‌یافته هستند. او تعدادی از مردان موفق را فهرست می‌‌کند که این اصل را دنبال کردند و بیان می‌‌کند که این اصل مهارت اعتراف به شکست است. او داستان دو مرد را بیان می‌کند که با استفاده از تلاش فردی سازمان‌یافته موفق شدند. یکی تحصیل‌کرده بود و دیگری خیر، اما آن‌ها هر دو از توانایی‌‌هایشان بهره‌‌برداری کردند. دکتر هیل بر اهمیت صورت‌برداری از توانایی‌های فرد و بعد استفاده از آن‌ها برای رسیدن به هدف تأکید دارد. او می‌‌گوید لازم است: «برای کارتان برنامه‌‌ریزی کنید و روی برنامه‌‌تان کار کنید.»

     

    مشخصات محصول
    تعداد صفحه312
    نوبت چاپ1
    قطعرقعی
    نوع جلدشومیز
    سال انتشار1403
    مشخصات محصول
    تعداد صفحه312
    نوبت چاپ1
    قطعرقعی
    نوع جلدشومیز
    سال انتشار1403