از همین ابتدا باید گفت که داستان زندگی مارال، داستانی عجیب و پرپیچ و خم است. او که قرار است در آیندهای نزدیک به خواستگار خود جواب مثبت دهد، تصمیم میگیرد تا برای آخرین بار به سفری مجردی برود. او وسایل خود را جمع میکند، به فرودگاه میرود و برای رفتن به کیش سوار هواپیما میشود؛ اما اتفاقی نامنتظره، مسیر داستان را عوض میکند.
سقوط هواپیما همان چیزی است که مارال نه انتظارش را داشت و نه حتی علاقهمند بود که به آن فکر کند. در نتیجهی سقوط هواپیما، از میان تمام مسافران، تنها 10 نفر زنده ماندند که یکی از آنها مارال بود. این اتفاق، مارال را در کنار کسانی قرار داد که همیشه در زندگی خود از آنها متنفر بود و اعتقاد داشت که هیچگاه او را درک نمیکنند.