Close
(0) سبد خرید شما
شما هیچ موردی در سبد خرید خود ندارید
دسته بندی ها
    Filters
    امکانات
    جستجو

    کتاب آب نبات چوبی آویزان و هویج های سرگردان

    300٬000 ریال
    شابک: 9786008025184
    ناشر: هوپا
    وضعیت موجودی: موجود
    تاریخ تحویل: 3 تا 5 روز

    قصه ی علیرضا قصه ی کودکان تنها و غمگین است. قصه ی بچه هایی که پدر و مادرشان جدا از همدیگر زندگی می کنند. قصه ی بچه هایی که خودشان باید یکه و تنها با زندگی بجنگند و با مشکلاتشان دست و پنجه نرم کنند. مجموعه داستان های این کتاب، کودکان با شرایط خاص را به زندگی دلگرم می کند و به آن ها می فهماند که فقط آن ها نیستند که زندگی با آن ها سر ناسازگاری گذاشته است. این داستان ها احساسات ناب و لطیف کودکانه و انسانی را در بچه ها بیدار می کند و توجه آن ها را به کودکان دور و اطرافشان که در شرایط مناسبی به سر نمی برند، جلب می کند و حس انسان دوستی و کمک به هم نوع را در آن ها برمی انگیزد...

    مشخصات محصول
    تعداد صفحه100
    نوبت چاپ3
    قطعرقعی
    نوع جلدشومیز
    سال انتشار1399
    مشخصات محصول
    تعداد صفحه100
    نوبت چاپ3
    قطعرقعی
    نوع جلدشومیز
    سال انتشار1399
    برچسب های محصول
    مشتریانی که از این مورد خریداری کرده اند

    کتاب کلوچه زنجبیلی به شکل آدمک (قصه های شیرین مغزدار)

    97423
    200٬000 ریال
    وقتی پیرزن در اجاق را باز کرد، کلوچه‌ی زنجبیلی بیرون پرید. بدو! بدو! هرچقدر تند بدوی نمی‌توانی من را بگیری! من یک کلوچه‌ی زنجبیلی هستم...

    کتاب هایدی (افسانه های سرزمین آرزوها)

    79714
    200٬000 ریال
    دختری پنج ساله و یتیم به نام هایدی به کوه های آلپ فرستاده می شود تا پیش پدربزرگش به زندگی ادامه دهد...

    کتاب علاءالدین و چراغ جادو (افسانه های سرزمین آرزوها)

    79712
    200٬000 ریال
    کتاب علاءالدین و چراغ جادو (افسانه های سرزمین آرزوها) درباره‌ی پسرجوانی به نام علاءالدین است که با مادرش زندگی می‌کند...

    کتاب هانسل و گرتل (افسانه های سرزمین آرزوها)

    79713
    200٬000 ریال
    کتاب هانسل و گرتل درباره‌ یک خواهر و برادر است که در یک جنگل گم شده‌اند و در این راه اتقاقات وحشتناکی برایشان رخ می‌دهد...

    کتاب جک و لوبیای سحرآمیز (افسانه های سرزمین آرزوها)

    79709
    150٬000 ریال
    جک از تنور بالا آمد و یک کیسه طلا را دید. کیسه را برداشت و به سرعت از درخت پایین آمد و به مادرش گفت: آن بالا طلاست...