حتماً شما هم در کودکی داستان هانسل و گرتل را شنیده یا خواندهاید، همان خواهر و برادری که با پدر هیزمشکن و نامادریشان در یک جنگل زندگی میکنند تا اینکه قطحی روی میدهد و نامادری با بدجنسی تمام به این دلیل که خود و همسرش غذای بیشتری برای خوردن داشته باشند، نقشۀ شومی میکشد و به همسرش میگوید میخواهد بچهها را به جنگل ببرد و در آن جا تنهایشان بگذارد تا از گرسنگی بمیرند. هیزمشکن ابتدا نمیپذیرد و به شدت مخالفت میکند اما سرانجام به ناچار خواستۀ همسرش را قبول میکند. هانسل و گرتل بعد از ترک شدن در جنگل به یک خانه که ساخته شده از کیک و آبنبات است میرسند و توسط جادوگر آدمخوار - صاحب آن خانه - زندانی میشوند...