واقعیت این است که من احترام ویژه ای به موضوع و مفهوم بازیابی کشف دوباره خود و خود نوآفرینی و خود نوزایی دارم چون زمانی که 21 ساله بودم یک کارگر ساختمانی بوده و مجبور بودم که در دل سرد و سیاه زمستان هر روز رأس ساعت پنج صبح از خواب بلند شده و مصالح ساختمانی از نقطه ای به نقطه ای دیگر حمل کنم و در این برهه زمانی بود که به یکباره فکر بكری به من الهام شده و آن این بود که من میتوانم ارباب و آقای سرنوشتم باشم و همین فکر بکر بود که از آن زمان تاکنون زندگیم را در مسیر پویا و مطلوب انداخته است. بله این جرقه ذهنی را در آپارتمان تک اتاقه ام تجربه کرده و به واسطه این تجربه اکنون یقین داشتم که از این نقطه به بعد این من هستم که مسئول بد و خوب زندگیم هستم نه کس و یا چیزی دیگر.