برای فینکسشانزدهساله، هنگکنگ، حکم خانه و وطنش را دارد، تاآنجاکه بودن در هنگکنگ را به تحصیل در آمریکا ترجیح میدهد؛ وقتی دولت هنگکنگ تصمیم میگیرد قانونی را تصویب کند که این کشور را به استعمار چین در خواهد آورد، او مصمم میشود از شهری که به آن عشق میورزد محافظت کند پس به جمع معترضان میپیوند.
کای هفدهساله هرچند رابطهی خوبی با پدرش ندارد، اما برای اینکه او به وجودش افتخار کند بهتازگی و به خواستهی پدرش به عضویت آکادمی پلیس هنگکنگ درآمده، هرچند که خودش عاشق نقاشی و هنر است.
این دو نوجوان در خلال اعتراضات هنگکنگ علیه چین با هم ملاقات میکنند و عاشق میشوند. اما دست سرنوشت آنها را در دو جبههی مخالف هم قرار میدهد. آیا با وجود تمام رازهایی که از هم پنهان کردهاند، میتوانند یکدیگر را دوست بدارند؟