کتاب "هویت و سرمایهداری" با این ادعای بحثبرانگیز آغاز میشود که «هویت» - آن گونه که امروز میشناسیم - تا پیش از دههی ۱۹۶۰ نه تنها مفهومی رایج نبود بلکه اساساً وجود نداشت و یا در مقام یک ایدهی فرهنگی و سیاسی مشترک عمل نمیکرد؛ واژهی هویت تنها از نیمهی دوم قرن بیستم در تخیل عمومی گفتمانهای علمی و فضای سیاسی ظهور کرد و به تدریج به مفهومی کلیدی در زیست فردی و جمعی بدل شد.
موران در ادامه با اظهار این که شکلگیری هویت به مثابه مفهومی اجتماعی، سیاسی و روزمره از زمینههای تاریخی پیدایش آن جدا نیست، نخست از تأثیر تحولات بنیادین در الگوهای مصرف، و سپس از روند تحولات سیاسی درخواست بازتوزیع عمومی به سوی خواست گروهها برای به رسمیت شناخته شدن، میگوید. از همین رو هویت در این کتاب نه صرفاً واژهای مهم در زندگی روزمره، بلکه «کلید واژهای» است که از منظر ریموند ویلیامز مفهومی ریشهدار در بستر ماتریالیسم فرهنگی است که در دل دگرگونیهای ژرف سرمایهداری مدرن معنا مییابد.
این کتاب نگاهی تازه، ژرف و انتقادی به پدیدهای دارد که امروزه بیش از هر زمان دیگری در مرکز گفتمانهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی قرار گرفته است.