جنی در تمام زندگیاش آرزوی زندگی در جایی دیگر را داشت. او که با مشقت در یک دباغی کار میکند، از زندگی ترسناک در شهر بندری دورک و مراقبت از خواهر کوچکترش زوسا خسته است. البته تا زمانی که هتل مگنیفیک به شهر میآید.
این هتل نه تنها به خاطر افسونهای عجیب و غریبش مشهور است، بلکه به خاطر تواناییاش در سفر کردن هم افسانهای است. هتل هر روز صبح در مقصدی متفاوت ظاهر میشود. با اینکه جنی و زوسا از پس پرداخت هزینههای گزاف مهمان هتل بودن برنمیآیند، اما میتوانند در مصاحبۀ پیوستن به کارکنانش شرکت کنند و به زودی راهی بزرگترین ماجراجویی زندگی خود شوند. اما زمانی که جنی پا به هتل میگذارد، به سرعت متوجه میشود که قراردادهای آنها فسخناپذیر است و هتل زیر زرقوبرق شگفتانگیزش، اسرار هولناکی را پنهان کرده است.
جنی با دربان خوشتیپ هتل به اسم بِل متحد میشود و مأموریتی را آغاز میکند تا راز جادوی مخوف قلب هتل را کشف کند و زوسا و سایر کارکنان را از ظلم و ستم ارباب بیرحم هتل نجات دهد. برای موفقیت باید هر چیزی را که دوست دارد به خطر بیندازد، اما شکست به معنای سرنوشتی بسیار هولناکتر از برنگشتن به خانه است…