اوج سفر الهی دانته، راهیابی او به بهشت است، اما دریفوس این پایانِ شادمانه را چونان چیزی تراژیک تفسیر میکند و چنان سخن میگوید که گویی شرح مصیبت میدهد. او صراحتا اعلام میکند که پایان کمدی، خندۀ رضایت است، اما ما که این خنده را از منظر نیهیلیسمِ اروپایی مینگریم، آن را نوعی تراژدیِ اشکبار مییابیم...
مردم به طرز عجیبی اهل مدارا هستند. همهچیز را میبخشند به جز نبوغ. اما باید اعتراف کنم که من از همۀ خاطرهنویسیها خوشم میآید. بهخاطر فرمشان به آنها علاقه دارم، همان قدر که بهخاطر محتوایشان. خودشیفتگی محض در ادبیات لذتبخش است. همینهاست که ما را در نامههای شخصیتهای متفاوتی مثل سیسرو و بالزاک، فلوبر و برلیوز، بایرون و مادام دو سویینی مجذوب خودش میکند. هر وقت به آنها برمیخوریم، و چهبسا بهندرت چنین میشود، نمیتوانیم استقبال نکنیم و بهراحتی فراموشش کنیم...