جاناتان نقاش آمریکایی بسیار سرشناسی است و قرار است به زودی نمایشگاهی از آثار وی در لندن برپا شود.
پیش از آغاز نمایشگاه جانانان به روستایی در انگلستان سفر میکند که پاتریشا عشق دوران جوانیاش به همراه شوهرش نیک در آنجا زندگی میکند. در خانهی سرد و دور افتادهی آنها، جاناتان یکی از نقاشیهای قدیمی خود از پاتریشا را میبیند و تنش از همان جا آغاز میشود. پاتریشا هرگز جاناتان را نبخشیده، نیک از جاناتان و نقاشیهای او بیزار است و چشمهی الهام جاناتان خشک شده و دیگر نمیتواند آثار نابی همچون گذشته بیافریند.
«ندیده» رفت و آمدی است میان گذشته و حال. شخصیتها با پرسشهایی بیپاسخ و پیامد تصمیمهای گذشتهی خود روبه رو میشوند و اکنون نیز ناچارند تصمیمهایی تازه بگیرند. اما هر تصمیمی بر سرنوشت خویش و دیگری تأثیر میگذارد.
دونالد مارگولیز از اندوه از دست رفتن عشق، جایگاه هنر و هنرمند در جامعه، انسانیت، بیتفاوتی نسبت به دیگران، میراث گذشتگان و اثر فرهنگ و سنت بر زندگی آدمها میگوید .رشتههای اندیشه، عواطف و روزمرگی را در هم میتند و با روایتی زندگیگونه لحظههایی جذاب، به یادماندنی، واقعی و تفکربرانگیز میآفریند.