"من افسانهام"، نه صرفاً داستانی از انزوای فردی در میان ویرانی جمعی، بلکه پژواکی است از کابوسهای همیشگی انسان. رمانی است که به مرزهای خیالپردازی علمی و وحشت نزدیک میشود، اما در لایههای پنهانترش چیزی بسیار بنیادیتر را به ما نشان میدهد: تصویر خودمان را، وقتی همهی آینهها درهم شکستهاند.
نویسندهی برجستهی ژانرهای علمی- تخیلی و وحشت روانشناختی، در رمان تحسینشدهی خود، "من افسانهام"، نه تنها روایتی پساآخرالزمانی ارائه میدهد، بلکه با عمیقی به روان انسانی، مفهوم انسان بودن، انزوا و ترس از «دیگری» را واکاوی میکند.