کتاب زندگی یک پسربچه به نام نمکو است که از خانوادهای فقیر در یکی از روستاهای کرمان میآید. نمکو به دلیل فقر پدرش یدالله مجبور به کار در قالیبافی شده است
گره داستان با یک مسئله ساده و پیش پا افتاده یعنی باز نشدن در شیشه مربا و در قالب طنز و اغراق در رویدادها شروع می شود و تا مدتی سبب بهم ریختگی میان خانواده ها و اهالی شهر می شود.