پنج سال از ناپدید شدن مادر «انجی» شانزده ساله میگذرد و تمام تلاشها برای یافتن ردی از او بینتیجه مانده است. یأس و ناامیدی بر زندگی خانواده «فیوریت» سایه افکنده است. اما اتفاقی شومتر در انتظارشان است.
در یک صبح دلانگیز پاییزی انجی مورد حمله قرار میگیرد. زخمهای التیام نیافته بار دیگر در وجودش سرباز میکنند و سؤالهای بیشماری در ذهنش شکل میگیرند. آیا تنها بخت بد سبب این شده بود که در زمان نادرست در مکان نادرست قرار بگیرد؟ یا اینکه قربانی حملهای برنامهریزی شده بود؟ چرا او؟
انجی زمان زیادی ندارد، باید پیش از آنکه حادثهای دیگر رخ دهد پاسخی برای سؤالهایش بیابد.