و من هم مثل همیشه دوربین را برداشتم آن شب نقطه عطفی شد برای راز دونفره ی من و دوربین چشمم به پنجره ای در ساختمان مقابلم افتاد که دست کم سه طبقه از ما بالاتر بود دستی سیگاری را از پنجره بیرون نگه داشته بود .....
حدیث و مهدی، چندی قبل از آنکه دلار بار دیگر نجومی بالا بکشد، آنقدری برای عوض کردن خانه پول جمع کرده بودند که با اعتماد به نفس در دفترهای مشاور املاک بنشینند و با سر افراشته بگویند دنبال خانهاند.