فنجان را به خود فروغ خانم نشان داد که تفاله های قهوه در ته آن شکل یک چکمه قهوه ای سوخته درست کرده بودند. سرهنگ به فروغ خانم گفت میداند که کفش به این بزرگی نشانه چیست؟ و فروغ خانم با خنده جواب داد کفش یعنی بخت سرهنگ به پیشگویی های اغراق آمیزش درباره این بخت بزرگ و راه روشن ادامه می داد ولی حواس فروغ خانم رفته بود به بیست سال پیش زمانی که همسر مرحومش برای کار به شهرستان رفته بود و مدت ها برای دیدن او و بچه ها به تهران نیامده بود. این قضیه و پول کمی که همسرش برای اداره زندگی شان می فرستاد فشار عصبی زیادی به فروغ خانم وارد کرده بود اما عزت نفس و طبع بلندش به او اجازه درد و دل کردن با کسی را نمی داد. تا اینکه یک شب در خواب شوهرش را دید در خواب بالای سر شوهرش ایستاده بود و با داد و بیداد از او گله میکرد که چرا به تهران برنمی گردد؟ چرا پول نمی فرستد؟ چرا کم تماس میگیرد؟ ولی در تمام مدت خواب فروغ خانم شوهرش سرش را پایین انداخته بود و داشت بند کفش هایش را می بست. دوست فروغ خانم فردا صبح در تعبیر این خواب گفته بود. کفش نشانه بخت است شوهرت دارد اش می گیرد اختر!