نوعی گرفتگی و پیچ و تاب در معده و قلبم حس کردم. درست است که علاقهمند بودم تا با نوشتن، دیگران را در ماجراهای خود شریک سازم، اما گفتن اینکه حالا درباره موضوع چگونه خداوند را پیدا کردم بنویس، برای من مسخره به نظر میرسید. من حتی مطمئن نبودم که آیا این چیزی را که «خداوند» مینامند باور دارم یا نه به مردم علاقهمند بودم و عقیده مربوط به زندگیهای گذشته برایم جالب بود، چون برای آنچه امروز در جستو جوی آن بودم توصیفی ارائه میکرد.