آیرین، تک دختر کوردِ یه خاندان معروف و اصیله... درست زمانی که خانوادهش میخوان اون رو به زور به عقد یک نفر دربیارن، جون یه مرد زخمی و ناشناس رو که زخم گلوله داشته و سر تا پا سیاه پوشیده بوده نجات میده! غافل از اینکه اون مرد...
همه جا تاریک بود. تنها مهتاب بود که هرازگاهی بر فراز آسمان نورافشانی میکرد. فضا بی شباهت به حیاط عمارت نبود. زنی نالان در پای تک درختی خشکیده نشسته بود...