- تو خلاص شدی از منی که سد راهت بودم.... تا آخرین لحظهای که دیدمت مواظبم بودی ولی شاید دیگه نخوای چشمت بهم بیفته.... که حتی بهم زنگ بزنی! باشه.... باشه آقا! دیدار به قیامت ولی حواست به خودت باشه. انتقام بگیر ولی تیر نخور... زخمی نشو.... تب نکن!آریو درمانده صدا زد:- آیرین...- نرو زیر آب سرد! موهات رو خشک کن... تو بیشتر شبا یادت میره شام بخوری. شام نخورده نخواب... حتی اگه یادت بره یه آیرین نامی وجود داشت که عالم و آدم زخمش زدن و تو هواشو داشتی هم گلهای نیست. من بالاخره یه روز از این خونهی امن و از دست محافظاش آزاد میشم و اون روز...آریو پرید میان حرفش و قلب دخترک از چیزی که شنید ایستاد...- اون روز یا خودم میام دنبالت، یا میای سر خاکم!