البته بدون این که چیزی به بهزاد .بگوید با خودش گفت: «مرگ یک بار، شیون هم یک بار بابک تمام دانش و تجربهی داروشناسی اش را جمع کرد و با ترکیب چند نوع اسید شیمیایی و عصاره ی چند گیاه سمی سفید و لزج درست کرد و در تعطیلات عید نوروز که به سمنان آمده بود آن را داخل مخزن آب انبار ریخت. چند ساعت که گذشت ماهی خاکستری کوچولو بیحال شد و به تاریکی آبهای ته مخزن فرورفت اما بعد از سه روز درست دم غروب سیزده به در، دوباره به روی آب و به حال طبیعی اش برگشت با این تفاوت که روی پوست بدون فلس یک دست خاکستری اش رگه های سرخ پررنگی پیدا شده بود و یکی از دندانهای بلندش از وسط شکسته بود