پدر او مرد ترسویی است و مدام از نظامیانی که در کوچه و خیابان، به قول خودشان، در حال محافظت از مردماند کتک میخورد. پدر باید هر روز برای سربازها جوکی تعریف کند تا آنها اذیتش نکنند. از این رو پسر برای آنکه پدرش ترسناک به نظر برسد، تا سربازها نتوانند کتکش بزنند و خودش هم بتواند در مدرسه جلوی بچهها سرش را بالا بگیرد، به راههای زیادی متوسل میشود. یکی از این راهها این است که کاری کند پدرش کور شود و یک چشم مصنوعی داشته باشد، مثل بستنیفروش محل تا بقیه از او حساب ببرند.