هفت سال است در استانبول به غیر از این کوچه جای دیگری نرفته ام. می ترسم، گویی می خواهند بزنندم، بدون محاکمه مجازاتم کنند، پولم را بدزدند_هاج و واجم. جاهای دیگر احساس غریبی می کنم. از همه می ترسم. این آدم های که کوچه را پر کرده اند که هستند؟ این شهر بزرگ پر است از انسانهایی که با هم بیگانه اند.نمی فهمم، وقتی انسانها عشقی به هم ندارند، برای چه این قدر شهرهای تو در تو ساخته اند؟ برای تحقیر کردم هم، برای کشتن یا برای فریب دادن همدیگر؟