همه چیز بر وفق مراده همه چیز بر وفق مرادمه لیتیوم به دردم میخوره همیشه نرمال نگهم می داره یعنی این طور احساس میکنم که دیگه من نیستم و کسی ام که قبلاً مدتی من بود. منظورم اینه که انگار اون منی نیستم که قبلاً بودم... شاید همه ی اینها بهتر باشه... به پول فکر کردن به خونواده ام فکر کردن به همه چیز فکر کردن باید هرجور شده روی پرداختها تمرین کنم. من باید پرداختهام رو حتی اگه تیکه تیکه هم باشه انجام بدممگه دور و برمون صدها جور آدم فقیر نیستن که خونه خریدن؟ نه نه اونها به سختی میتونن عرینه هاشون رو پرداخت کنن احتمالاً بابام مجبور بشه خونه رو بفروشه البته که شاد نیستن اما جلساتی که اینجا برگزار شد فایده هایی براشون داشت.اره. البته... قضیه ی لوک (lue) رو این اسم میتواند از کشوری انتخاب شود که نمایشنامه در آن بازی می شود. بی خیال شدم نه با هیچ مردی نیستم آخرین بار به قدر کافی از دماغم در اومد.