دونالد کاروت با طرح ایدۀ وجود دو نوع گناه متمایز و با مددجویی از آرای ملانی کلاین گناه تهدیدگر را از گناه جبرانی و همینطور فرامن را از وجدان متمایز در نظر گرفته است و تلاش نموده تا نشان دهد چطور یکی گرفتن این دو نوع گناه باعث شده است نتوان در روانکاوی از ظرفیت موثر این احساس برای تغییر خود و تغییر اجتماعی استفاده کرد.
این کتاب را میتوان دنبالهٔ اثر قبلی کرامت مولّلی، ذهن و زمان، دانست که در آن به نقد و بررسی مبانی پرسشنشدهٔ علوم عصبی میپرداخت و مسئلهٔ زمان را در رأس مطالعات مربوط به موجود زنده بالاعمّ و خواب و رؤیا بالاخصّ قرار میداد.