سونومورا، دوست راوی داستان که تاکاهاشی نام دارد و نویسندهای جوان است، با او تماس میگیرد و میگوید با کدگشایی داستانی از ادگار آلن پو به این نتیجه رسیده که قرار است امشب قتلی در حومۀ شهر رخ دهد
هنگامی که لیدز برای اولین بار لایلا را میبیند، از عمق وجود میداند که مابقی عمرش را با او سپری میکند؛ تا اینکه حملهای غیر منتظره باعث میشود لایلا برای زندگیاش بجنگد. او پس از هفتهها بستری شدن در بیمارستان، از نظر جسمی بهبود مییابد، ولی زخمهای عاطفی و روانی، زنی که لیدز عاشق او شده بود را تغییر داده است...