"نازار دلیر" قصهای عامیانه است که نویسندگان مختلف از جمله هوهانس تومانیان آن را به صورت قصه نقل کرده و سپس درنیک دمرچیان و گریگور تر گریگوریان هر کدام با اقتباس خود آن را به نمایشنامه تبدیل کردهاند، اما سارکسیان به شیوه خود آن را به صورت رمان نوشته است.
داستان "برای زندگی" قصه آشنای مقاومت برای زنده ماندن و زندگی کردن است. قصه زنی که از تو میشکند، اما مقاومت میکند، بلند میشود تا کم نیاورد و بتواند روی زندگی را کم کند. قصه مردی که برای رسیدن به هدفش مقابل گذشته سختی میایستد.
باکلانوف خود در وصف این رمان چنین نوشت: «زمانی که جنگ آغاز شد من سال آخر دبیرستان بودم. در کلاس ما بیست دانشآموز پسر و بیست دانشآموز دختر درس میخواندند. ما پسرها همگی به جبهه رفتیم و تنها کسی که زنده به خانه برگشت من بودم.... این کتاب را نوشتم تا آنها را زنده نگه دارم. میخواستم مردم کشورم آنها را همچون دوستان، خانواده و برادران خود گرامی بدارند.
در این کتاب به جان بخشیدن روزگار زندگانی شاه هوتلو دوش اینشوشیناک به عنوان چهارمین پادشاه سلسله شوتروکی در عیلام میانه پرداخته شده است. وی شاهد چشم گشودن این سلسله بزرگ، اوج و فروپاشی آن بوده است.