به زودی مجبور میشد فکر دیگری بکند،چون آن دخمه رسما کلنگی و غیر قابل سکونت اعلام شده بود،به زودی مجبور میشد کمر همت ببندد و خوردن و نوشیدن و خوابیدن و پوشیدن و در آوردن لباس را در محیطی کاملا بیگانه آغاز کند.
رهاست خیال انسانی چهکس تواند کند آن را ارزیابی؟ پر میگشاید بال همچون سایههای سحرگاهی نتوان به بند کشد آن را هیچ جانی دست نیازید بدان هیچ صیادی نه حتی با سرب و گلوله: رهاست خیال انسانی!
در زیر سایه ی فشار غم از ناشناخته ها، زنی زیبا با ناامیدی تلاش می کند تا از فراموشی بازگردد. این زن، کاترین داگلاس است که بار دیگر، دست تقدیر او را به مبارزه با کنستانتین دیمیرس خونخوار و بیرحم بر می گزیند.