داستان زنان تنهایی که برای بیاعتمادی به همه دنیا دلیل دارند؛ ..... حالا به روال معمول داستانهای جنایی، با معمایی روبه رو هستیم که کارآگاه تیزهوش قصه از همان آغاز آن را چنین توصیف میکند: سه مضنون، دو قتل و یک قربانی.
نویسنده در این رمان سرنوشت انسانهایی را ترسیم میکند که زندگی با مصائب بیشمارش روی بد خودش را به آنها نشان داده است. این روایت بیش از همه از آسیبهایی صحبت میکند که به دختران وارد میشود؛ از آنچه برایشان منع شده است، آنچه به سکوت وادارشان میکند و بهایی که باید بپردازند.
بیروط فقط یک مکان نیست، فقط یک شهر خاورمیانهای نیست؛ بیروط سرآغاز تغییری است برای مرد جوان مستندسازی که در زمانهی پراضطراب و هیاهویی که داعشیها و تکفیریها راه انداختهاند از آلمان به بیروط میرود تا با مردی آشنا شود که میگوید: کشور با محبت ساخته میشود.