صدای موسیقی بلند و بلندتر میشود تا جایی که احساس میکنم مغزم در اطراف سرم می چرخد. سرانجام به دهانه ی بیرونی اتاق بزرگی می رسم که با گدازه ها حکاکی شده است داخل کوهی توخالی تعداد بسیار زیادی کامپیوتر در اینجا قرار دارد. قفسه هایی که از کف زمین تا سقف امتداد دارند دیوارهای سنگی ناهموار را پوشانده اند. تهویه های هوا روشن هستند تا سرورها با وجود سرمای زیر زمین داغ نکنند مردی با روپوش سفید پشت میزی طویل روبروی چند مانیتور نشسته است کنار آرنجش تلفن جاسوسی من قرار دارد...