مراد، طلبکار سمجیست که دست از سر این خانواده برنمیدارد و وقت و بیوقت مزاحم سیدمریم میشود. کوهیار که بعد از مرگ پدرش خود را مرد خانه میداند، در تلاش است کاری کند تا پول مراد را جور کند.
هفت دانشآموز دیگر به مدرسه نمیروند، در اتاقخوابشان پنهان میشوند و توان رویارویی با خانواده و دوستانشان را ندارند، تا اینکه دروازهای به جهانی دیگر پیدا میکنند که راهکاری هرچند موقتی برای فرار از زندگی پراضطرابشان است.
خبردار میایستم. به سر و وضعم دقیق میشوم. در حضور بزرگ ارتشتاران با زیرشلوار و زیرپیراهنی ایستادهام! دارم از خجالت آب میشوم. چطور چنین چیزی ممکن است؟ باورم نمیشود. کاش زمین دهان باز میکرد و من را در خودش فرو میبرد، ولی در این موقعیت قرار نمیگرفتم....
نخل های بی سر و ساعه بغداد دو رمان فارسی و عربی در حوزه ادبیات جنگ اند که درخصوص توصیف جامعه جنگ زده ایران و... معضلات عدیده جامعه عراق به نگارش درآمده است