کتاب "شک"، روایتی تلخ و واقعی از زنی است که میان اعتماد و بیاعتمادی باید خودش را، همسرش را و شاید گذشتهاش را دوباره بشناسد. داستانی از تردید در زندگیهای زناشویی، داستانی از شک یک زن به شوهرش، به شوهری رفیق باز...
وقتی نامه تمام شد، لرزش عجیبی تمام وجودم را گرفت. نمیدانم از سرمای هوا بود یا سرمای روزگار که آنطور به لرزه افتاده بودم. همانجا پای دیوار از سر بدبختی و استیصال سر خوردم و نشستم...
اصلاً چرا حقیقتش را نگویم؟ من به کسانی که عقیده مشخصی در زندگی داشتند حسادت میکردم کسانی که چتر به دست به دنیا می آیند باران برف و تگرگ می بارد و این آدم ها همواره در امان اند.