داستان از دید وکیلی به نام "مهام بهاوند" روایت می‌شود که او همچنین شخصیت اصلی داستان است

این کتاب با دقت نگاهی به اضطراب‌ها و ترس‌های انسانی مختلف دارد و تلاش دارد نوری به این اضطراب‌ها و ترس‌ها پرتاب کند و آن‌ها را مورد بررسی قرار دهد.

این رمان داستانی سرراست و نثری روان و ساده‌ دارد.

جمالزاده پس از یکی بود و یکی نبود بیست سال سکوت کرد و چیزی منتشر نکرد.

سپهر منقبض شد. از راننده خواست دو نفری جسد را بگذارند توی ماشین...

در این داستان، دو فرشته به نام "آبی" و "صورتی" نویسنده را مجبور می کنند تا داستان زندگی مادربزرگ های خویش را بنویسد...