روایاتی از شخصی خیالپرداز به نام تیرداد کوهستانی است که در یکی از گردنه های برف گیر سمیرم به ضرب تصادف به دنیا آمده و بعد از سانحه به دلیل مرگ پدر و مادرش او را به پرورشگاه بردهاند
سالاری روی کف عایق شده پشت بام نشست و چند نفس عمیق کشید. دوست داشت مشامش پر از بوی ماندگی فضله کبوترها شود. چشم هایش را بست و با صدای بغبغوی کبوترها به خیالش میدان داد تا حال و هوای آن سالهای خوش دور از دست در درونش زنده شود.