لیزا رادمن که در دهه 1960 در کیپ کاد بزرگ شد، یک دختر کوچک تنها بود. تابستانها، در حالی که مادرش روزها در یک متل محلی کار میکرد و بیشتر شبها در بارهای استان اونستاون میرقصید، پرستار بچهاش ...
امشب چند تا غم از جنس های مختلف در من اند که هر کدام به تنهایی می توانند مرا از پا بیندازند و عجیب اینجاست که بر پایم و انگار از برخوردشان به هم برقی بجهد و رعدی صدا کند از سرانگشتان من بارانی می بارانند که خواندنی است.