چنین مینماید که اندیشهمندیهای فلسفی ناب آدورنو در دیالکتیک منفی با انضمامیت نظریهی انتقادی بسی فاصله دارد؛ گویی فلسفهی وی به کهنترین جستارمایهی فلسفهی «ناب»، ساختار تجربه، میپردازد؛ حال آن که نظریهی انتقادی جنبههای خاصی از جامعه را در بوتهی آزمایش قرار میدهد. با وجود این، چنان که برایان اوکانر در این تفسیر بسیار اصیل از فلسفهی آدورنو نشان میدهد، میتوان دیالکتیک منفی را بنیادی نظری برای بازاندیشی یا عقلانیت انتقادی به شمار آورد که نظریهی انتقادی ناگزیر از آن است. به عقیدهی اوکانر، فلسفه در نگاه آدورنو از تبلور «انضمامی» برخوردار است: برنهاد ناهم آنی وی در پی هویدا ساختن فروکاست ناپذیری واقعیت به نمودهاست. با این برنهاد بنیادی چنان برای نقد «انضمامی» و کاربردی نمودها میگذارد که بیآن هرآینه نظریهی انتقادی فرو میپاشد.