صلح تنها نوع دیگری از جنگ است.
ساوین دن گلوکتا که زمانی قدرتمندترین سرمایهگذار آدوا بود، حس قضاوت، سرمایه و سابقهاش را ویران مییابد. ولی جاهطلبیهایش هنوز یکپارچه است و به هیچ تردیدی اجازه نمیدهد سر راهش بایستد.
برای قهرمانانی همچون لیو دن براک و استور شبانگاه که فقط وقتی شمشیر آخته در دست داشته باشند احساس خوشحالی میکنند، صلح دوران طاقتفرسایی است که باید هر چه سریعتر به پایان برسد. ولی باید به ناراحتیها هم رسیدگی کرد، نیرو و همپیمان به دست آورد… و در همین زمان هم ریکه باید بر چشم بلندش مسلط شود… پیش از آنکه او را به کشتن دهد.
شکنندگان هنوز در سایهها در کمیناند، نقشه میکشند تا رعیت را از قید و بندشان آزاد کنند و در همین حال نجیبزادگان نیز در تلاشند تا به منافع خودشان برسند. اورسو تقلا میکند تا امن و امان از میان هزارتوی چاقوهای سیاست بگذرد و در این راه تنها دشمنان و بدهیهایش چند برابر میشود.
روشهای قدیمی کنار میروند و رهبران قدیمی نیز همراه آنها، ولی آنها که به افسار قدرت چنگ میاندازند، درمییابند که هیچ همپیمانی، دوستی و صلحی برای همیشه دوام نمیآورد.