رابرت به سمت حومه شهر رهسپار شد. به جایی که بزرگراه از نو آغاز میشد. امیدوار بود به گونهای معجزهآسا بزرگراه باز و آزاد باشد،اما پانصد متر بیش از آنکه به ورودی شاهراه برسد، متوجه مانع پلیس شد که در جاده قرار داده بودند . او دور زد و دوباره به سمت مرکز شهر رهسپار شد. رابرت به آهستگی رانندگی میکرد و افکار خود را کاملا متمرکز ساخته بود. او خود را به جای تعقیب کنندگانش میگذاشت. آنان به طور مسلم تمام راههای فرار از کشور ایتالیا را بسته بودند...