حالا اینجا نشسته ام و احساس پوچی می کنم انگار که کسالت به پوچی تبدیل شده یا شاید به نوعی اضطراب چون وقتی نشسته و به روبه رو نگاه میکردم چیزی شبیه ترس را در درونم احساس نمودم ترس از نیستی آنچه روبه روی من دیده می شد فقط یک جنگل بود اما این اصرار ناگهانی برای راندن به ناکجا مرا به اینجا رسانده بود.