شیرین، دختر مهربان و ساده دلی است که تحت تاثیر فشارهای محیط تصمیم میگیرد چادرش را بردارد. او تخت جمشید را برای عملی کردن این کار انتخاب میکند.
در همین حین زنی عجیب در برابر او ظاهر میشود و گردنبندی به او هدیه میدهد که سه سنگ زمردش گم شده است. شیرین گردنبند را به گردن میاندازد و داخل «دالان تاریخ» میافتد. او سر از زمان هخامنشیان و پادشاهی خشایارشاه در میآورد. جایی که همه او را با خواهر پادشاه اشتباه میگیرند.
تنها راه بازگشت شیرین به خانه و زمان خودش پیدا کردن سنگهای زمرد است.