امیلی وایلد، استاد دانشگاه کمبریج در رشته پریشناسی، از مهارتهای اجتماعی هیچ بهرهای نبرده. هرگز نتوانسته در یک جشن گفت وگویی پیشپا افتاده بامردم داشته باشد و یا حتی به یک جشن دعوت شود؛ و درهرحال خودش هم همنشینی با کتابهایش، سگش و قوم پریان را ترجیح میدهد.بنابراین زمانی که به دهکده دورافتاده هرافنسویک میرسد، امیلی هیچ قصد ندارد با روستاییان عبوس دوست شود؛ و به مصاحبت با یک تازهوارد دیگر نیز علاقهای ندارد رقیبت جذاب و غیرقابل تحمل او، وندل بامبلبی که موفق میشود دل مردم روستا را ببرد، در تحقیقات امیلی دخالت و او را کاملا کلافه و عصبی کند.اما درحالیکه امیلی به کشف رازهای «نهانها» (گریزپاترین پریان که در جنگل تاریک بیرون شهر پرسه میزنند) نزدیک میشود، با یک معمای دیگر نیز روبهروست: وندل بامبلبی کیست و واقعا چه میخواهد؟