اوعموماً در اتاقش می ماند، و در سخنرانیها حضور نداشت، به رفت و آمدهای دایٔمی اهمیت نمیداد، اما به دختران من علاقه داشت. اگر لازم بود برایشان غذا می پخت، با آنها بازی میکرد و با این روش به آنها درس میداد. دده افسانهی «منینوس آگریپا» را از او شنیده بود، و وقتی برای اولین بار به مدرسهی جدیدی که تصمیم داشتم او را ثبت نام کنم رفتیم، موضوع افسانه «منینوس آگریپا» را بیان کرد.