زمانی که معشوق سابق زنی کالیفرنیایی به نام اودیپا ماس، یعنی مردی ثروتمند به نام پیرس اینوراریتی از دنیا می رود و مسئولیت اداره ی دارایی هایش را به او می بخشد،

به عنوان یک زن جوان، کورینا خانواده مکزیکی خود را در شیکاگو ترک می کند تا رویای خود را برای تبدیل شدن به یک نویسنده در کافه های پاریس دنبال کند.

این کتاب به سال های سفر جک کروآک به همراه دوستش، نیل کسدی، در آمریکای شمالی می پردازد.

فقط با ایستادن نزدیک به تابلو و ریز کردن چشمها توی تاریکی می شود نوشته ها را خواند...

سخت کار می کردم. مثلا پاییز بود، ولی من تفاوتی حس نمی کردم

مادرش از گفتن نام پدرش به او طفره می رود. جو میداند که مادرش دروغ می گوید...