روزها سپری میشوند و من همچنان مملو از حیرتم و مایلم بدانم معنی تمام چیزهایی که آن شب به یادماندنی دیدم چیست. اما خوب میدانم که احتمال ارضای کنجکاویام اندک است.
در ایرلند ، در خانه ایی قدیمی ، مردی با نیروهایی اهریمنی محاصره میشود و به سرزمینی کابوس وار انتقال مییابد، به منطقهای در انتهای اعصار و در مرز قرون؛به عالمی دیگر ، سرد و خشن ، با خورشیدی غول پیکر،عالمی که جولانگاه موجوداتی بس هول انگیز و غریب است.