اچ. جی. ولز در جنگ دنیاها داستانی دربارۀ حملۀ مریخیها به زمین روایت میکند و از خلال این داستان مهیج و سرگرمکننده به نقد امپریالیسم و استعمار نیز میپردازد. در رمان جنگ دنیاها انسانهای زمینی در نسبت با مریخیها موجوداتی پستتر تخیل میشوند. اچ. جی. ولز در این رمان این ایده را مطرح میکند که چهبسا مریخیها ما انسانها را همانطور ببینند که ما میمونها را و اگر فرایند تکامل را به سیاراتی بهجز زمین هم تعمیم دهیم مریخیها هم با غیرقابلسکونت شدن سیارۀ خود به زمین هجوم خواهند آورد و ما انسانها را نابود خواهند کرد.
جنگ دنیاها رمانی با راوی اولشخص است. راوی تعریف میکند که مریخیها چطور سوار بر سفینههای استوانهایشکل و در هیئتی مهیب و هیولاوش به زمین میآیند، انسانها را با اشعهای داغ میسوزانند و جنگی بزرگ را با ساکنان زمین آغاز میکنند و هول و وحشتی عظیم پدید میآورند. اما سرانجام این جنگ چه خواهد شد؟ آیا زمینیان موفق میشوند مریخیهای اشغالگر را به عقبنشینی وادارند؟ این را با خواندن کامل کتاب جنگ دنیاها در خواهید یافت.
جنگ دنیاها با ترجمه و مقدمۀ عباس گودرزی منتشر شده است
بخشی از کتاب
«فکر میکنم همه منتظر خروج یک انسان بودند – موجودی که شاید با ما انسانهای ناسوتی کمی تفاوت داشت ولی در اساس خود، انساننما میبود. اما وقتی نگاه کردم، چیزی را دیدم که در سایهروشن غروب میجنبید. تودههایی از دود خاکستریرنگ یکی پس از دیگری، بالا میآمدند و در میان آنها دو صفحۀ نورانی مانند دو عدد چشم پیدا شد. بعد از آن، چیزی شبیه به یک مار خاکستری به ضخامتِ یک عصای معمولی، از میان حفره، رقصان و چرخزنان بالا آمد و به حالت خزیدن مار به سوی من حرکت کرد و در ادامه، یکی دیگر از آنها، به همین شکل و وضع بیرون آمد.
لرزه به اندامم افتاد. زنی که پشت سر ما بود، جیغی کشید. من هم روی برگرداندم و در حالی که هنوز چشم به استوانۀ عجیب داشتم، دیدم که همچنان موجودات قیطانی از آن بیرون میخزیدند.»