«فراموشی» بیماری نیست، ذات آدمهاست. چون بدون فراموشی زندگی سختتر از اکنون میشود. «فراموشی» نقطه ضعف نیست گاهی نعمت است.
برای گذشتن از گذشته و رازهای آن، اما فرار از رازهای مگو و ناگفته، همیشه امکانپذیر و راحت نیست. گاهی درست در نقطهای که خود را امن میدانی، یا از سوی آنان که در ظاهر ارتباطی با گذشتهات نداشتهاند، مجبور به مقابله با آن رازهای مگو میشوی، آن هنگام، حتی برای فرار و رهایی از تهمتها باید زخمهای پنهان شده را عریان کنی، باز کنی و خودت را دوباره ببینی.
«ایمی» در نقطهای روبروی آینه ایستاد و گفت: من هنوز تو را میشناسم خیلی خوب، اگر چه شاید فراموشت کرده باشم، اما نمیخواهم تسلیم شوم...
نمی خواهم به هیچکس اجازه دهم تا تو را، گذشته مرا، دستاویزی برای دزدیدن حال و آیندهات سازد...